چیستی آسیب های روانی- اجتماعی

(معرفی کتاب)

نوشته ی مصطفی عمرزی

تحولات کودتایی، پی آمد هایی داشتند که تنها در زمینه ی سیاسی نماندند. در واقع اثرات ناگوار آن ها، مردم ما را در چهار راه پریشانی، به فرامرز هایی کشانده اند که حتی در کشور های باثبات، بحران روحی را تجربه می کنند. 

نوستالژی بد که یاد وطن را در طوفان حوادث می سازد، در رهگذر جدید که فرهنگ های غیر مانوس دارند، تا ذات آدمی نفوذ می کند. تا زمانی که عادت، به روش تبارز مبدل  می شود، انبوه ذهنیت های گذشته که در زمینه ی جدید در برابر فرهنگ های نو و قانونمندی های متاثر از آن ها، به راحتی انس نمی گیرند، سال های زیاد مدام می شوند تا اکثراً در شانس زنده گی در کشور هایی که به اصطلاح در جهان اول جا دارند، خود را باز یافت.  

خلای روانی مردم ما از افغانستان تا فرامرزی هایی عمیق است که به نام مهاجر، نوعیت و ماهیت آدمی را معرفی می کنند که باید از نو، تولد شود. نسل های دوم و سوم افغان ها در خارج، هرچند در آموخت بیشتر، راحت اند، اما رشد آنان در خانواده هایی که از بحران ها آسیب دیده اند و نیازمند تامین ارتباط با عقبه ی هویت سیاسی، تباری و کشوری خویش می باشند، پیچیده گی ایجاد کرده است. 

تا تحلیل عمیق بشری که نیازمند سال های خیلی زیاد می باشد، خلای روانی می تواند روی رفتار و افکاری تاثیر بگذارد که موجود جا به جا شده، ناگزیر ذهنیت های قبلی را حمل می کند.

از شانس بعضی مردم ما، افغان هایی که در کشور های اروپایی، امریکایی یا در آسترالیا، پناه گرفته اند، در تحلیل روان شناسی، منشی را بروز می دهند که اگر متاثر از نوستالژی هویتی یا خانواده گی باشد، در بسامد ارتباط، می تواند طرفی را که عمق هویتی او در کشورش می باشد، از مزایای فرهنگ هایی مستفید بسازد که در تجربه ی نو زنده گی، آموخته است؛ اما آن چه به بحران روانی ما دامن می زند، افزون بر پوشش خبری هجرت میلیونی هموطنان، تجربیات تلخ زنده گی در کشور هایی هستند که جهان سوم، نامیده می شوند.

تعداد زیاد مردم ما بر اساس علایق قومی، فرهنگی و زبانی هجرت کرده اند، اما این تجربه در جا هایی که ظواهر گیرای فرهنگی هم داشته اند، آن قدر بد است که در بازگشت هزاران افغان از کشور های همسایه، به نوستالژی رنج های ما پس از تحولاتی کودتایی می افزاید.

ما در همه عرصه ها نیاز داریم. نیاز های علمی، اگر مرفوع نشوند، روی کارکرد هایی تاثیر می گذارند که با ماحصل منفی، بر دشواری های ما افزوده اند. چرا نمی توانیم از فرصت هایی سود ببریم که در چرخش سیاسی، دنیا را به افغانستان آورد، اما ورودی نشد که باید در قامت عمران زیاد می شد. بل حرف مهمان به جای صاحب خانه، قضیه ی سیاسی ما را آن قدر پیچیده ساخته که رد تمام جوانب خارجی دخیل در آن دیده می شود. 

در کتاب «در یک جامعه ی با آسیب های روانی، من چه کسی هستم؟»، تحلیل ماهیت آدمی در انواعی که متاثر از جا به جایی ست، آیینه ای را در جلو ما قرار می دهد که می پندارم انسان افغان، بیش از همه نیازمند بازبینی خود در آن است. 

ما در ساحه ی اکادمیک، از سال های زیادی ست که با آثار بزرگان غربی، آشنایی داریم. اصولاً روش های سیاسی معاصر ما، عموماً تابع تجربیاتی هستند که جزو رنسانس غرب، شمرده می شوند. در این رابطه، اگر داده های فرهنگی عرصه های مختلف، ارائه می شوند، اکثراً با ماهیت علمی، نوعی ارتباطی هم هستند که ما در دایره ی مدنی در آن ها شامل استیم. 

تحلیل جامع روان شناسی در کتاب «در یک جامعه ی با آسیب های روانی، من چه کسی هستم؟»، روی مولفه های زیادی شکل گرفته که بیشتر در شناخت انسانی که تحت تاثیر بیش از حد القاآت اجتماعی متاثر از سیاست، قرار دارد، درمانده گی را بروز می دهد. 

درآوردن عقده هایی مردمی که از مصایب خودشان شروع می شوند و به فرزندانی منتقل شده اند که در بی نهایت انس اجتماعی در کشور های دیگر، حتی اگر یک نوستالژی کوچک هم از کشور خویش داشته باشند، حداقل در فضای اخباری که پخش می شود، همچنان عذاب خواهند کشید که جای ریشه های شان، هنوز دودزده است(متاثر از جنگ). 

افزودی بر شرح رنج های مردم ما که خصوصاً پرونده ی روانی آنان بسیار بررسی نمی شود، کار روزمره ی افغان هایی نیز می باشد که شاید با ذهنیت تحلیل روان شناسی ننویسند، اما اگر می نویسند، اندوه، سایه ی روان شان است. 

جوانان زیاد افغان در عرصه ی تحلیل و تبیین روان شناسی، فعال استند. هر روز به مخاطبان داکتر جمشید رسا و استاد شرف الدین عظیمی، افزوده می شود. در پایان این معرفه، یادآوری می کنم که هرچند این افزودی بر اساس مهارت های نخبه گان ماست، اما ارقامی را محرز می سازد که چه گونه با پیچیده تر شدن بحران روانی ما، شمار بیماران پیدا و پنهان، زیاد می شود. 

در هرج و مرجی که دایماً ذهنیت هجرت ایجاد می کنند، نیاز های ما به آگاهی هایی «در یک جامعه ی با آسیب های روانی، من چه کسی هستم؟»، کمتر از داده هایی نیست که مستقیماً از تجربیات روانی اجتماع خود به دست می آوریم.