تاریخ هخامنشیان، سراسر فضاحت است!
1,115
Mustafa Omarzai
2021-06-01 04:17:27
تاریخ هخامنشیان، سراسر فضاحت است!
خبرگزاری تقریب
حسین شایگان، مورخ و پژوهشگر، اعتقاد دارد که هرآن چه که در بارهء تمدن و فرهنگ دورهء هخامشیان در منابع تاریخ ایران، نوشته شده، اصالت علمی ندارد و تاریخ هخامنشیان، چیزی جز فضاحت نیست.
به گزارش حوزهء فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، در بارهء دوران هخامنشیان، کتابهای بسیاری در ایران و جهان منتشر شده که اکثراً از تاریخ درخشانی حکایت دارند. ما همچنین از پادشاهان هخامنشی به عنوان حاکمانی دادگر یاد میکنیم و البته منشور کورش را به عنوان نخستین اعلامیهء حقوق بشر در تاریخ میدانیم. به تازگی کتاب «نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی»، نوشتهء محمد ع. داندامایف و ترجمهء حسن شایگان با شمارگان هزار نسخه، ۴۸۲ صفحه و بهای ۵۰ هزار تومان از سوی نشر تاریخ ایران در دسترس مخاطبان قرار گرفته که روایتگر تاریخ متفاوتی از دوران هخامنشی است.
مترجم این کتاب، استاد بازنشستهء اقتصاد از فلوریدا- آتلانتیک یونیورسیتی است که سالهاست در بارهء تاریخ هخامنشیان به پژوهش اشتغال دارد. با شایگان گفت وگویی انجام دادهایم که در ادامه، آن را مطالعه خواهید کرد. مسائل مطرح شده در این گفتوگو، مشهورات در موضوع تاریخ هخامنشیان را به چالش میگیرد و نکاتی را مطرح میکند که پیشتر کمتر در مطبوعات و رسانهها از آن ها سخن به میان آمده است.
سوال: عموم کتابها و پژوهشهایی که در بارهء تاریخ هخامنشیان منتشر شده از دورانی سراسر نیک صحبت میکنند؛ دورهای که شاید حسرت ما را نیز برانگیزد، اما داندامایف در «نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی»، تحلیل جدیدی ارائه میدهد که با پیشزمینه فکری ما نمیخواند و شاید این نشان دهندهء نوعی انحراف در تاریخ نگاری ما باشد. به نظر شما این انحراف، ناشی از چه عواملی است؟
جواب: داندامایف، پژوهشی مهم انجام داده که میتواند نقطهء شروعی برای مطالعات انتقادی ما در بارهء دوران هخامنشیان باشد. در تاریخ ما ابهامات و تحریفات زیادی وارد شده و حس ناسیونالیستی و شوونیستی ما نیز این انحرافات و کانسپتهای غلط را تشدید کرده است. متاسفانه این انحرافات هم بسیار ترویج شده. در حالیکه با یک نگاه انتقادی متوجه میشویم که این جهانبینی، اصالت چندانی ندارد.
در تاریخنگاری، سه عامل عمدهء دانش، روش و بینش وجود دارد. بینش هدف است، ولی دانش و روش، وسیله برای رسیدن به بینش هستند. دانش و روش را ما داریم، اما بینش در بین ما غایب است. امروزه در تاریخ نگاری، یکسری روایتهای نقلی شایع و رایج را داریم که روند ضدبینشی ما را تشدید کردهاند. به عنوان مثال استاد فقید دکتر زرینکوب در مورد روزگار باستان، کتاب دو جلدی دارد به نام «تاریخ مردم ایران» که منبع محکمی است، اما او در این کتاب در مورد استوانه و منشور کورش صحبت کرده و آن را به عنوان اعلامیهء حقوقبشر معرفی میکند. این در صورتی است که کورش به کشوری تجاوز و آن جا را اشغال کرده و خراجهای سنگین انسانی، مالی و جنسی به آن ها بسته است. این خراج تا ۲۰۴ سال یعنی تا زمان سقوط هخامنشیان، پرداخت میشد. این نه اعلامیهء حقوق بشر که اعلامیه ضد حقوق بشر است. چنین انحرافات فاحش در تاریخ ما رخ داده و بعد ما القاب کبیر و فاتح را به شخصیت کورش میدهیم. به عنوان مثال، بخشی از خراج جنسی و انسانی بابل، سالیانه ۵۰۰ پسر و نوجوان زیبا بود که باید به پارس، تحویل داده میشدند. از روزی که بابل تسخیر شد تا زمان ورود اسکندر به ایران، ۲۰۸ سال زمان است. ۵۰۰ را در ۲۰۸ ضرب کنید، تقریباً ۱۰۴ هزار نفر میشود. این بجز پسرانی است که از حبشه و از مناطق دیگر به عنوان خراج به منطقهء پارس، آورده میشدند.
سوال: چرا این اسناد که در بارهء تاریخ آن دوران، شفاف سازی میکند، منتشر نمیشوند؟
جواب: منتشر شده، اما یا پژوهشگران ندیدهاند یا توجه شان را جلب نکرده است؟ این به بینش ربط دارد و بینش چیزی نیست که در خواندن متون بتوان آن را پیدا کرد. بینش، استعدادی است که بخشی از آن با قوهء تفقه به دست میآید. چند سال پیش کتابی به قلم اردشیر خدادادیان در بارهء تاریخ ایران باستان از سوی نشر سخن منتشر شد. در این کتاب نیز هیچ خبری از این واقعیات مشهود نیست. کتابهای جدید بیشتر همان تاریخ نقلی است و ارضا کنندهء حس ناسیونالیستی ایرانیان.
سوال: نشانههای این حس ناسیونالیستی در منابع تاریخی در بارهء هخامنشیان چیست؟
مثلاً ما در همه کتابها از لفظ «کورش کبیر» استفاده میکنیم. در صورتی که کورش در هیچ جنگی پیروز نشده است. در نخستین جنگش با مادها، هارپاگ به کورش نامه نوشته که میتواند ارتش ماد را تسخیر کند. او موفق میشود تا چند تن از فرماندهان ارتش ماد را متقاعد کرده و تسلیم کند. بنا بر این، پیروزی کورش به دلیل ملحق شدن هارپاگ به آن هاست.
جنگ دوم کورش با لیدی است. او میخواست به ذخایر طلای لیدی و اراضی و بقیه ثروت آن ها دست یابد. بنا بر این، او یک جنگافروز جهانخواره است. در این جنگ نیز کورش با خدعههای ناجوانمردانه پیروز شد و لیدی یعنی مرکز طلای جهان را تصاحب میکند. سومین جنگ را کورش با بابل انجام میدهد. کاهنان بابل که خدای مردوخ را میپرستیدند، با نابونیدس، پادشاه بابل بر سر ثروت، قدرت، بردگان، اراضی، احشام و بقیه منابع در تضاد بودند. نابونیدس، مشغول فعالیتهایی در جنوب بابل بود که کاهنان از این فرصت استفاده و کورش را به بابل دعوت میکنند. در این جا مقاومتهایی هم میشود، اما کورش وارد بابل شده و بابلیها آن منشور و استوانه را مینویسند. آن ها پیشتر برای بخت النصر هم چنین استوانهای را نوشته بودند. این استوانه در اصل فتحنامه است که بعداً تبدیل به اعلامیهء حقوق بشر میشود.
سوال: و البته در کنار این اعلامیه، خراجهای سنگینی- مانند آن ۵۰۰ پسر سالیانه را که شما اشاره کردید- را هم داریم که معمولاً در منابع اشارهای به آن نشده و تاریخنگاران به سادگی از کنار آن گذشتهاند.
جواب: بله، بابلیها از شدت ضرباتی که به آن ها وارد شد و برای پاس کردن خراجها تا ۲۰۰ و چند سال بعد، از شدت فقر دختران شان را میفروختند. بابل حتی یک گرم نقره نداشت، اما باید ۵۰۰ تالان نقره، خراج نقدی سالیانه میداد. هر تالان ۳۱ کیلو است. شما نمیتوانید تصور کنید که بابل باید چه قدر کار میکرد و صادرات میکرد تا این مقدار نقره را جمعآوری کند؟ من در کتاب تالیفیام در بارهء هخامنشیان نوشتهام که آیا چنین وضعیت افتخارآمیز است یا انزجار آمیز؟ نصرالله فلسفی چنان از دورهء هخامنشی صحبت کرده که واقعاً انسان غَره میشود بدون این که توجه کند پشت این سکه چیست؟
کورش حتی در سن ۷۰ سالگی هم جنگ افروز و جهان خوار است و در همین زمان نیز در جنگی با ماساژتها ضمن آن که کلیه نفرات ارتش عظیم ایران را به باد داد، خود نیز کشته شد. ملکه ماساژتها «تامیرس» نامی بود که به کورش پیغام داد که دست از جنگ و سرزمین ما بدار و به راه خود بازگرد، اما کورش توجهی نکرد. او در همین جنگ کشته شد و هردوت مینویسد در جهان باستان هیچ جنگی بین دو گروه بربر با این شدت و خونریزی وجود نداشت. تامیرس، فرمانده ماساژتها در این جنگ بود و پس از جنگ دستور میدهد که پیکر کورش را پیدا کنند. بعد سر او را جدا کرده و در یک پوست خیک که پُر از خون انسان بود بیاندازند و بعد خطاب به سر کورش میگوید که عطشت نسبت به خون انسان را تسکین بده. عجیب آن که برای شروع این جنگ به فرمان کورش، پلی عظیم روی رود سیحون در عرض ماهها ساخته بودند و پس از جنگ، بیش از هفت نفر ایرانی نتوانستند از روی پل بگذرند و همه کشته شدند.
سوال: در ساختار اقتصادی دورهء هخامنشیان، بردهها نقش مهمی را دارند. در منابع اشاره شده که کورش در ساختار حکومتی خود برای حقوق انسانها احترام قائل بود و در نظام دستمزدها پرداختهایی نیز به بردهها میشد. تفسیر تاریخی این روند چیست؟
جواب: در منابع اشاره شده که در زمان ساختن تخت جمشید به بردههایی که در آن جا کار میکردند، حقوق پرداخت شده است. البته ساختمان تخت جمشید از زمان داریوش شروع شد و کورش اطلاعی از آن نداشت؛ اما کورش، علاقه داشت افرادی که به عنوان خراج انسانی یا در جنگها به اسارت گرفته میشوند، مقطوعالنسل شوند. به باور او اگر خادمی مقطوع النسل شود، دیگر به چیزی علاقه و گرایش ندارد. بنا بر این بسیار فداکار و از خودگذشته خواهد شد. در آن زمان دستگاهی برای سِر کردن یا بیهوشی هم وجود نداشت و برای اخته کردن بیضههای اسرا و جوانان مربوط به خراج را میکوبیدند. به این وضعیت دردناک کسی توجهی نکرده است. تاریخنگاران درجه یک ما یعنی امثال زرین کوب، پیرنیا و نصرالله فلسفی نیز نه تنها به این نکات توجه نکرده، بل که با غرور و افتخار از داریوش بزرگ یا کورش کبیر یاد کردهاند.
سوال: این بردگان همه در بخش خدمات فعالیت داشتند و در نظام تولید دوران هخامنشی، نامی از آن ها نیست؟
جواب: این مساله محل نزاع علمای تاریخ است. دیاکونوف، معتقد بود تعداد عظیم اسرای دورهء هخامنشی ثابت میکند که همهء آن ها مزدبگیر نبوده اند. داندامایف، اعتقاد دارد که این ها صرفاً جیره میگرفتند. محمدعلی خنجی نیز همین ایده را دارد. به هر حال بردهها هم باید زنده بمانند و کار کنند. به همین دلیل نیز به آن ها جیره و آذوقهء روزانه داده میشد و این دستمزد نیست. این بحث شاید چندان اهمیت نداشته باشد، چرا که ما روی یک موضوعی تکیه کنیم که اولاً دادههای ما خیلی محدود است. ثانیاً تعریفهایی که به دست میدهیم، ممکن است دقیق نباشند. به هر حال در یونان و روم باستان هم به بردگان، جیرهء غذایی روزانه میدادند.
سوال: پس از بابل، کورش متوجه آسیای مرکزی شده و از جیحون رد میشود و قبایل آن جا را مطیع و خراجگذار میکند. برنامهء بعدی او فتح مصر بود. کورش در واقع به این جهت فرمان بازگشت یهودیان را داد تا بتواند از کمک های آن ها در منطقه بهرهمند شود.
در اسنادی از دوران هخامنشیان داریم که تعدادی از «کورتشها» پس از مدتی به شهر یا کشور خود بازگشتهاند. این بازگشت شاید نشان دهندهء آن باشد که اسیران جنگی و... وارد شده به حکومت هخامنشیان، برده نبودهاند؟
جواب: بله، داندامایف هم روی این موضوع توجه داشت، ولی این که اینها برده بودند و در ایران بردگی وجود داشته یا بهصورت حاشیهای بوده، واقعاً مسالهای را حل نمیکند. تاکید ما باید بیشتر بر مسالهء رشد یا عدم رشد اقتصادی باشد و این که چرا این نظام، آن قدر از درون فاسد شده بود که در سه جنگ پیاپی از اسکندر با ارتش کوچکتری شکست خورد؟
داندامایف میگوید یک سنگکار مصری در کشور خودش ۶ شِکِل دستمزد میگرفت. شِکِل سکه نقره است، اما در پرسپولیس ۱ یا یک و نیم شکل به او دستمزد میدادند. آیا او مرض داشت از کشورش به اختیار این جا بیاید برای گرفتن یک و نیم سکهء نقره؟! این نشان میدهد که او را به اجبار آورده بودند.
سوال: ببخشید، اما در این میان جریان آزادسازی یهودیان چه میشود؟
جواب: در مورد فرمان رجعت و اعادهء جهودیان، تحقیقاتی شده که بر مبنای آن این تحلیل ارائه میشود که کورش برای رفتن به مصر، نیاز داشت از فلسطین رد شود و به همین دلیل، احتیاج به دلیل راه و کمکهای امدادی تهیه آب، گذار از رودخانهء نیل، عبور از صحرای سینا و... را داشت. در واقع به این جهت فرمان بازگشت یهودیان را داد تا بتواند از کمکهای آن ها در منطقه بهرهمند شود. در این میان، اما یک دورهء سکون و وقفهای وجود دارد و ما دقیقاً نمیدانیم پس از بازگشت کورش از آسیای مرکزی، چه اتفاقی میافتد و برنامهء مصر، چندان روش نیست. هخامنشیان هم که نه خط و نه کتابتی داشتند. آن ها صناعت و طبابت و... هم نداشتند و به طور کل هرچه به نام تمدن هخامنشی گفته میشود، هیچ گونه پایهء علمی ندارد. تاریخ هخامنشیان سراسر فضاحت است.
در دوران کهن، معماری یکی از وجوهی تمدن بود که غنای فرهنگی را نشان میداد. در آثار معماری به جای مانده از هخامنشی، اما نشانههای فرهنگی دیگر تمدنها بسیار دیده میشود. حتی گفتهاند که معماری تخت جمشید، اقتباس از مصر است.
مصر و تمدنهای دیگر، حجاریها و خطوط که کار آشوریها و بابلیهاست. آثاری که داعش از تمدن آشوری، نابود کرد، تماماً مانند آثار هخامنشی است و چهرهء انسانها در حجاریها مانند چهرههای هخامنشی در کتیبهء بیستون است. حتی علامت اهورامزدا نیز پیشتر در آثار تمدنی آشوری، دیده شده است.
تمام معماران، مهندسان، حجاران، نجاران، خراطان و دیگر صنعتگران فعال در فرهنگ هخامنشی از کشورهای دیگر به اسارت گرفته شده بودند. منابع هم از همان کشور ها میآمد. مثلاً چوب آبنوس، محصول مصر بود. داریوش، لیست این منابع را به یادگار گذاشته است که چه منابعی از کدام کشور ها به پرسپولیس حمل شده بود. یعنی منابع آن مناطق به انحصار تحت اختیار هخامنشیان آمده بود.
لازم است اشاره کنم که در شوش، پرسپولیس و هگمتانه، اختهخانههای بسیاری فعالیت داشتند تا بردهها و اسرای جنگی را مدام اخته کنند و به سرکار بگمارند. داندامایف این مسائل را به خوبی بررسی کرده است. او نوشته است که وقتی اسکندر، تمدن هخامنشی را تسخیر کرد، ۷ میلیون کیلو طلا و نقره، روی ۶ هزار نفر شتر و ۲۰ هزار یا ۴۰ هزار قاطر و اسب حمل کردند و این به جز آن چیز هایی بود که سربازان مقدونی و یونانی در خورجین اسبها یا اسب یدکشان به غنیمت بردند. این هفت میلیون کیلو از کجا تهیه شده است؟ همه را خود هخامنشیان تولید کردند؟ مدتی پیش من با یکی از اساتید بزرگ فرهنگ ایران، صحبت میکردم. ایشان به من گفتند که مراقب خودتان باشید و این حق طلبی نسبت به دورهء هخامنشیان بسیاری را عصبانی میکند. من پاسخ دادم که بله، با طرح این مسائل، سلطنت طلبها به خون من تشنه خواهند شد. شاید آن ها گمان کنند که من به خاطر برخی مصالح، این حرفها را بیان میکنم، اما مهم نیست و من باید تحت هر شرایطی این ناگفتهها را روایت کنم. بعد از مرگم که امکان طرح این مسائل را ندارم.