از يك سوراخ، بيست بار گزيدن
مصطفی عمرزی
مردم ما مي گويند: «آدم از يك سوراخ، دوبار گزيده نمي شود.» در كنار آوردن اين مطلب كه مردم ما به آن اعتقاد دارند و در زنده گي به آن توجه مي كنند، نمي توان نيانديشيد كه زمامداران ما چرا از اين همه فرهنگ و اندرز تجربه شده، چيزي نمي دانند؟
دانستن اين فرهنگ، هيچ نيازي به حضور در مكتب و پوهنتون ندارد. چرا از اين تجربیات غافل شده اند؟ اما ما تغافل را ناشي از عواملي چون خودفروشي،گرايش هاي بيروني، سرخمي و ضعف كساني مي دانیم كه خود را بالاتر از تجربیات پنداشته اند.
سال هاست که دگم، فضای زیاد حافظه ی ما را فرسوده است. اعتقادات ما زمانی که دگم می شوند، وارد مرحله ای می شویم که تعقل، جایش را به تحمیق می دهد.
باید متوجه باشیم که هستی همیشه در تحرک است. با این جریان، تنوع آفریده می شود. شاید آفرینش هایی، دساتیر دینی و اخلاقی حکم کنند تغییر در جهتی، متنوع نباشد، اما زمانی که اصول نیز در برابر منافع، قرار بگیرند، دیگر اصل نیستند.
آدم عاقل، خود را به خاطر اصولی که او را به نفع باور ها نابود کند، هرگز پابند نمی کند. مگر غیر از این است که حقوق بشر، قوانین بین المللی، سفارشات اخلاقی و خلاصه هرچه در پیوند با هستی ست، وقتی در چهارچوب کشور ها و منافع، تعریف می شوند، حتی در حاشیه ی سیاست ها هم جایی ندارند. منظور این است که در چنین فضایی، مردم ما ملزم نیستند جامعه و کشور را فدای تالیفات و دستوراتی کنند که در کشور های دیگر، نادیده گرفته می شوند.
پس از جنگ اول جهانی، سازمان کشورها(پیش زمینه ی ملل متحد کنونی) به وجود آمد؛ اما نتوانست روی سیاست هایی تاثیر بگذارد که بالاخره به جنگ دوم جهانی، منجر شدند. زیان های جنگ دوم جهانی، پوشیده نیستند. با این حال، جنگ یک اصل سیاسی ست. در بیش از هفتاد سال پس از پایان جنگ دوم جهانی، همچنان ادامه دارد.
ما در گذر جنگی که جریان دارد، نیازمند ابزاری ساختن آن نیز استیم. حرف در این است که وقتی با تحمیل جنگ، به پروسه ی رفاه، عمران، تحصیل و انکشاف ما آسیب رسانده می شود، چرا عامل جنگ، مانع آن نباشد؟ در برابر چهل سال توحش، التماس دایم به خارجی، چه در نهاد های ظاهراً ملکی و چه با توسل به نیروی های نظامی، ما را تحقیر کرده اند.
غیض عنوان این مقاله با کنایه از مثلی که آورده ام، خرد سیاسی مدعیان سیاستگری افغانستان را در بر می گیرد. با تجربیات ناکامی که همیشه چاله های پیش رو اند، تکرار اشتباه، شباهت عام و تام به گزیدن هایی دارد که دستان دولت را با زخم های بسیار، در کار مردم و مملکت، ناتوان ساخته اند.
فاجعه ی تمایل به خارج، به هر نوعی که باشد، درون پنداری را از مردم ما گرفته است. منظورم تمایل به غم درونی نیست. بگذارید بار دیگر مثالی را بنویسم که هنگام استقلالیت سیاسی(سلطنت شاه محمد ظاهر رح) رقیبان جنگ سرد، در تقابل در افغانستان، زیربنا و روبنا می ساختند و در بزرگ ترین پروژه های عمرانی و اقتصادی کشور ما سهم داشتند. با پایان استقلالیت سیاسی و ضعف قدرت مرکزی، رفقای دیروزی با هزاران سرباز، سرزمین ما را خونین ساختند و رقبای شان، پول و سلاح می پرداختند تا در طرف جهاد فی سبیل الله، تاسیساتی نیز از میان بُرده شوند که در ساخت آن ها هزینه ها کرده بودند.
ما در تقابل چند بُعدی و پیچیده ی کنونی، نیاز به بازخوانی تجربیات سیاست های افغانی داریم. گذشته های اقتدار سیاسی، معرف و الگو های آن هایند. نسخه های خوب قبل از هفت ثور، موثرتر از نسخه بدل های خارجی هستند که با هفت ثور، به هشت ثور رسیدند و پس از 10 سال اخیر، در عجز خودشان استحاله می شوند.
یک نوع نگرش به جا وجود دارد که قشری گری های شماری که در خارج تحصیل کرده بودند و با مصئونیت هویت های کشور های دیگر، در هر گام سیاسی در افغانستان، پس انداز می کردند تا راه شان به کشور های دومی، سومی و چندمی بسته نشود، ما را معروض به گزیدن هایی کرده اند که تکرار می شوند. با هر ناکامی، به سوراخی می خزند که چند تا نیش دارد. می گویند با هر دری که بسته می شود، چند تای دیگر باز می شوند. ما هم اصرار می کنیم که این قدر خودبزرگ بین نباشند. اگر می بینند که نمی توانند، به جای پنهان کردن جای گزیدن ها(توجیهات) به افغان های نخبه رو آورند. فقط شمار اندک آنان که بیش از انگشتان هر دو دست می شوند، وارد سیستم شده اند. بنا بر منطق جمع، اگر جمع آنان بیش از انگشتان هر دو دست می شود، جمع صد ها نخبه ی افغان، مساوی به صد ها نخبه می شود. در واقع محروم ماندن از آرای صاحب نظر ها، جای نصیب العین را در سوراخی می برد که سیاستگران راس کشور ها ما بار ها رفته اند و می خواهند همچنان بروند.
15/9/1389ش