از خاطرات فرهنگی
مصطفی عمرزی
در بیش از 15 سال کار فرهنگی مستمر، خاطرات جالبی هم دارم که مربوط این عرصه می شوند. یک نوع آن، شامل چاپ کتاب هایی می شود که با ضعف بودجه، سعی می کردیم از انتشار نمانند. از این قرار که متاسفانه دست تنگی های اقتصادی اجازه نمی دادند کتاب ها را با کیفیت و معیار لازم چاپ و نشر کنیم. اختیار اندازه ی A5، کاغذ متوسط و کوچک کردن حروف، برای آن که به حجم کتاب یا قیمت بالا منجر نشوند، از ناگزیری های ما بودند. کتاب «نگرش نو بر شاهنامه و فردوسی» را اتشه ی فرهنگی سفارت ترکیه در کابل، بار ها از کتاب فروشی سبا(مربوط انتشارت میوند) خریده است، اما دوست فروشنده ام در آن جا، همواره از انتقاد او یادآوری می کرد که «حروف کتاب بسیار کوچک اند!» آن کتاب با رعایت استندرد ها، حدود هزار صفحه می شد.
خاطرات جالبی از مُعضلات نشر دارم که یکی هم مربوط به چاپ ترجمه ی دری کتاب «تا حصار پنتاگون» یا سفرنامه ی استاد محمد اسماعیل یون به واشنگتن است. پس از نشر این کتاب، به دفتر استاد یون به شبکه ی «رادیو- تلویزیون ژوندون» رفتم. استاد که منتظر بود، با خرسندی کتاب را گرفت، اما تورق آن به ذوقش زد و با ناراحتی گفت: چرا خط کتاب این قدر کوچک است؟ من اصلاً خوانده نمی توانم. گفتم: جناب استاد! به اثر مشکلات مالی، چنین شد. اگر بزرگ تر چاپ می کردیم، تعداد صفحات بیشتر می شدند و توام با آن، پول بیشتر نیاز بود. استاد با ناراحتی گفت: سر ما ریشخند می زنی! برای این که خودم را از منگنه رها کرده باشم، گفتم: جناب استاد! چاپ پشتوی کتاب، دارای خطوط کلان است. هرکسی که مشکل چشم داشته باشد، برود نسخه ی پشتو را بخواند. من این کتاب را برای کسانی چاپ کرده ام که مشکل چشم نداشته باشند. این در حالی بود که خودم از 10 سال به آن طرف به اثر ضعف چشمان، عینک می گذاشتم. استاد یون که شخصیت بزرگ فرهنگی، مردمدار و با ظرفیت است و نزاکت های برخورد با فرهنگیان و مردم را بسیار می داند، پس از پاسخ من، در جمع دوستانی که آن جا حضور داشتند، قهقهه خندید و من رهایی یافتم.
هموطنان می توانند تصور کنند که اگر دشواری های اقتصادی نبودند، نوع کتاب های مطرح در این مقاله، چه تعداد صفحات و در کُل چه قدر زحمات و تلاش ها را در برگرفته باشند؟
چند عنوان از بعضی کتاب هایم تا سه سال وقت بُرده اند تا تکمیل شدند. این کتاب ها شامل روشنگری هایی می شدند که با مکتب «بنیان اندیشی»، مشهور هستند. مواد مورد نیاز آن ها به اثر باور های غلط و رسمیات فرهنگی در ایران، افغانستان و تاجکستان، حتی در دنیای مجازی، زود حذف و سانسور می شدند. اپدیت آن ها از آدرس هایی که موقتاً یا کاملاً نابود می شدند، بسیار پُر دردسر و زمان گیر بوده است. بنا بر این، توقع نشر معیاری و دلخواه آن ها آرزوی کسانی ست که زحمت تدوین و تالیف آن ها را بر دوش می کشند.
اگر با جنبه ی انتقادی به این مضمون بیافزایم، خاطرات ما به تنهایی به چندین جلد کتاب قطور می رسند.
یک تن از فرهنگیان ما در صفحه اش در فیس بوک، نوشته بود که می خواست یک مجموعه ی شعرش را انتشارات بیهقی، چاپ کند. امور اداری را نیز طی می کند. به خاطر شناختی که داشت، موفق می شود امر چاپ کتاب را بگیرد؛ اما با مراجعه به ریاست انتشارات بیهقی، متوجه می شود که سلسله مراتبط حکومت ائتلافی در آن جا همچنان حاکم است. یکی از مخالفان که از نوع برخورد، زبان و باورش معلوم الحال بود، پس از بهانه های معمول، متذکر می شود که نوبت چاپ کتابش در چنان تاریخ است! صاحب کتاب با محاسبه ای که در ذهنش انجام می دهد، متوجه می شود که باید سال دیگر بیاید.
فرهنگیان ما برای این که زحمات شان هدر نروند، خاطرات خوب و بد زیادی دارند که چه گونه و با قبول چه زیان ها و خواری هایی موفق شده اند کتاب های خود را چاپ کنند. عموماً پس از جنجالی که به خاطر تهیه ی یک اثر در افغانستان، متحمل می شویم، چاپ و انتشار آن به درد سر دیگر، مبدل می شود. اگر بسیار مطرح شود، نخستین پاداش ما، نسخه ی پی.دی.اف آن است که به فروش کتاب، هرچند زیاد نه، اما آسیب می زند. به قول یک کتاب فروش، سافت کتاب، بسیار خوانده نمی شود، اما باعث می شود تا با دلگرمی این که مفت و مجانی به دست آمده، هارد کتاب خوانده نشود.
بازار سیاه، خاطره ی دیگری ست که دل های فرهنگیان ما را بار ها سیاه کرده است. در این میان، حتی حساب کار از دست ناشرانی به در می رود که مجوز چاپ کتاب را در دست داشته باشند.
انتشارات میوند، مجوز کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» مرحوم غلام محمد غبار را در دست دارد. الحاج نصیر عبدالرحمن، بار ها سرگردان شده، اما موفق نشده جلو کسانی را بگیرد که این کتاب را بدون اجازه، بار ها چاپ و منتشر کرده اند.
فرهنگیان زیادی را می شناسم که گلایه می کنند زحمات فرهنگی شان، زیادتر خاطرات بد دارند. چون ارزش کتاب به فروش عاجل آن منوط است، کتاب هایی که بعداً و با بلند رفتن سطح سواد اجتماعی، مطرح می شوند، جزو خاطرات بدی می شوند که چون بازار نیافته اند، گویا بد اند. چنین کتاب هایی به آثاری گفته می شوند که نوگرا، ساختارشکن و غیر معمول می باشند.
البته تمام کتاب هایی را که از روی ناگزیری، غیر معیاری چاپ کرده ایم، از دست داده ایم؛ زیرا چون حروف شان کوچک بودند، نقش «درگران» بخاری ها را هم بازی کرده اند. کسی گناهکار نیست. وقتی هدف اصلی که مطالعه ی آن هاست، برآورده نشود، کاغذ های شان مورد استعمال، قرار می گیرند.
خوب یا بد، کتاب ها به قول نویسنده ای که آن ها را فرزندان فرهنگیان خوانده بود، نیاز به تولد دارند. اگر وضع حمل ما همچنان خوب نباشد، همچنان از کوچک بودن آن ها در عذاب می مانیم.
از جمله ی چند تن دوستانی که همیشه نوشته هایم را می خوانند، راجع به کتاب هایی پرسیده بودم که چاپ کرده بودم و کوچک، تولد شده بودند. با معذرت گفتند که از مطالعه ی آن هایی صرف نظر کرده ایم که ممکن نبود خوانده شوند؛ اما به خاطر این که آزرده نشوی، آن ها را در بخاری مصرف نمی کنیم. چون کوچک هستند، جای زیادی را نمی گیرند.
می بینید که مشکلات اقتصادی، حتی روی کتاب های ما اثرات بد گذاشته اند. شاید اوقاتی هم بیایند که عکس های آثار چاپ ناشده ی خود را به مردم تقدیم کنیم.