مسعود پیژنۍ؟

(معرفی کتاب)

نوشته ی مصطفی عمرزی

در تنازع سیاسی، بهترین شناخت از آشکارایی طرف هایی ست که عملاً در برابر هم قرار گرفته بودند. با پشت سر گذشتاندن حکومت چپی، پی آمد آن بدتر از قبلی شد. در این نوبت، درگیری تا حذف وجدان، کشور ما را بر باد فنایی سپرد که دایماً می وزد. چنین مامول، به این دلیل نیز صورت می گیرد که کسانی علاقه دارند مقدرات ما را در طی طریق افرادی بخوانند که وقتی جوشش جهادی و مقاومتی شان کاسته می شود، هیچ نشانه ای در آن دل بسته گی ها یافت نمی شود که در زمینه ی مدنی، به چه کار می آیند؟

در سالیان اخیر، فرار از افتخارات جهادی و مقاومتی، به دلیل سالم ماندن از محتوای آن ها بود. در برابر مردم، یک طیف ولگرد، بی کاره، بی بند و بار هم شکل گرفته که از راه خلافکاری، جنایت و توحش ارتزاق می کنند. محرز ترین مشغله ی فکری آنان، گره خوردن به زنده گی تعدادی ست که از خوب و خراب، اما کارنامه های به اصطلاح جهادی و مقاومتی دارند. 

مرحوم جنرال رحمت الله صافی، از چهره های سرشناس جهاد افغانستان است. جنرال صافی در خونین ترین جبهات جهادی ضد اتحاد شوروی در جنوب در ولایات پکتیا، پکتیکا و خوست جنگیده بود. بنا بر این، زمینه ی جهادی افغانستان و شخصیت هایش را خوب می شناخت. 

هنگامی که حکومت نامشروع و غیر قانونی ملا برهان الدین ربانی در خیرخانه و کوه تلویزیون کابل برپا شد، ماهیت افرادی آشکارتر شدند که در هرج و مرج جهادی، گویا از کشور دفاع کرده بودند. توحش بی نهایت در قبال زیربنا ها، تاسیسات ملی و مردم، بیش از 250 سال دست آورد های سیاسی، عمرانی و رفاهی افغانستان را اکثراً بنیادین ویران کرد. در چنان اوضاع، باور های کیش شخصیت، با مهارت هایی به خورد مردم داده می شدند که گاه در تاریکی های آن ها آن قدر اغفال می شدند که متعصب ترین قوم پرستان هم فکر نمی کردند حمایت از تاجک، پشتون، هزاره و اوزبیک در حال جنگ، به نفع هیچ قومی نیست. از همان بستر، اما تابو هایی پرداز شده که تا هنوز هم غیر قابل تعریف، پنداشته می شوند. 

با افتضاح حکومت مشترک مسعود- ربانی که حتی نتوانست با اقلیت ها کنار بیاید، چهره های افراد و اشخاصی رسواتر شدند که مردم می پنداشتند مصرف شان در زمان جهاد، عین تاثیر را در زمان حکومت هم دارد. 

ارمغان 14 سال مصایب مردم ما، یک حکومت فاسد، بیگانه و منفوری شد که از برکت  ملوک الطویفی آن، حالا به داعش رسیده ایم. خانمان براندازی حکومت ربانی در افغانستان، افزون بر طالبان، پیش زمینه هایی را زاد تا در کاهش شدید رفاه مردم، رشد فزون جاه طلبی ها، حتی حکومت های پسا طالبانی را دچار بحران بسازد. تبارز قومی بر اساس سهمیه ی دولتی که به مجرد اشغال، طرف واقع می شود، میراث بی چون و چرای ملوک الطوایفی تنظیمی ست که در کنار حکومت نیم بند مسعود و ربانی، پُخته شده بود. 

با افتضاح حکومت تنظیمی، زمینه های وسیع ایجاد شدند تا در فرصت های نو، تابو های تنظیمی و جهادی بهتر نقد شوند؛ هرچند تحت تاثیر قدسیت مذهبی که کوشش می شد به نام مجاهدین ضد روس، جنایتکاران تنظیمی را که پایتخت را به الگوی فساد خویش مبدل ساخته بودند، برائت بدهند و با حربه ی تفکیر دینی وقایه کنند، اما عدم تامین کمترین اولویت های مردم، زود همه را از آنان منفور ساخت. در همان سال ها، یک کتاب مهم با وجودی که کوچک بود، اما با صراحت حمله بر یک تابوی تنظیمی، راه تنقید تنظیمی ها را کوتاه تر می سازد. کتاب «مسعود را می شناسید؟» را خوانده ام. سال ها پس از چاپ آن، همچنان ناراحت استم که چرا مستندات آورده شده در این کتاب، موجز اند؟ 

قره بیگ ایزدیار که پسرش در مکتب، همصنفی ما بود، اولین تنظیمی ای بود که در برابر کتاب جنرال رحمت الله صافی، موضع گرفت. با این حال، هیچ کاری نمی شد کرد. دولت نیم بند مسعود- ربانی که با در اختیار داشتن بخش اعظم نیروی نظامی دولت سابق و در دست داشتن کُل امکانات ادرای و پولی، فقط بر یک پنجم کابل حاکمیت داشت، نمی توانست جلو کتابی را بگیرد که برای نخستین بار، یک تابوی تنظیمی را رسوا ساخته بود. قبلاً جلو و عقب جبهات جهادی، یعنی در جبهاتی که خود تنظیم ها کار روس ها را آسان می ساختند، یعنی در رقابت های درونی، همدیگر را تار و مار می کردند، رسانه های وابسته به آنان، به همدیگر می تاختند. نشریات جهادی، پُر از آن مسایل هستند؛ اما چاپ و نشر یک کتاب مجزا، حداقل طرف پشتون ها صورت نگرفته بود؛ زیرا مردم ما متعادل نیستند. اگر باور بیابند، یا افراطی یا تفریطی می شوند. معتقدترین الحادی ها و اخوانیست ها هم اکثراً پشتون بودند/ استند. در چنین فضا، تخریب آنان سهل تر می شد. چنانی که پرچمی های داخل حکومت با مهارت، فرهنگ سازی می کردند تا با نقد قبل از هفت ثور، پشتون ها را از پشتوانه ی تاریخی خویش محروم بسازند. آنان شعار های زشت آل یحیی را تا هنوز نشخوار می کنند. 

در جبهات جهادی تحت تاثیر اخوانیسم یا روی داری، تکفیر قبل از ثور، ماهرانه اعمال می شد تا شانس پشتون ها را در حکومتداری های آینده کاهش دهند. بیشترین سهم نقد در سمت اخوانیست ها را اعضای جمعیت و شورای نظار تشکیل می دادند. احزاب جهادی پشتون به ویژه حزب اسلامی حکمتیار که در مناطق غیر پشتون نشین نیز نفوذ داشت، بی توجه به پی آمد فرهنگ سازی های ضد پشتون های قبل از هفت ثور، از آن ها حمایت می کردند. این تغافل، به جایی رسید که ربانی و مسعود با امتیاز تاریخ بچه ی سقو، به ارگ رفتند. 

در رسانه های وابسته به جمعیت و شورای نظار، هنوز از آن سخنرانی های حکمتیار استفاده می کنند که به نفع بچه ی سقو، انجام می داد. با این حال، او یکی از بدترین رقبای مسعود- ربانی بود/ است. اگر طالبان ظهور نمی کردند، حکمتیار، مقام اول نفرت در بین جمعیت و شورای نظار را از دست نمی داد. 

مرحوم جنرال رحمت الله صافی، یک کتاب دیگر هم دارد. «افغانستان، چه گونه تباه شد؟»، توضیحات او از تجربیات سیاسی و نظامی اش است. در هر دو اثر مرحوم جنرال صافی، وحدت موضوع وجود دارد. او از مسایلی با صراحت صحبت کرده که در مقدرات ما تاثیرات بد گذاشته بودند. 

مرحوم جنرال صافی را می توانیم درک کنیم. خوانش نگرش او در هر دو کتابش، حاوی نگرانی های مردی ست که در دفاع از افغانستان، فعالانه سهم گرفت، اما می دانست که سناریو های سفارشی در حیاط افغان ها، تداوم همان بدبختی هایی هستند که با هفت ثور، شکل گرفته بودند.  

لینک دانلود:

https://bawar.net/download/index/1275