نام نویسنده: محمدمصطفی محمدیار (کارشناس ارشد در رشته حقوق خصوصی)
Writer’s name: Mohammad Mustafa Muhammadyar
کودکان یا همان انسانهای کوچک که گویا چهره محسوس و مرئی از فرشتههای معصوم آسمانی استند که خداوند ایشان را درین زمین، که دیگر نشانهی از خوبی دیده نمیشود، فرستاده است تا به ما الگوی خوبی، پاکی، معصومیت و انسانیت باشند. ولی بزرگان یا به گفتهی عوام «کلانها» با این که خود باعث به دنیا آمدن این کودکان میشوند اما خود مخربترین نقش را در تمام طول زندگی و در تربیت ایشان بازی ایفا میکنند. این تبهکاری بزرگان نقطه آغاز دارد، ولی پایانی نمیتوان برای آن سراغ کرد.
نقطه آغاز این تخریبکاری از همان ابتدای است که طفل، خوب و بد دنیا را به خود حذب میکند و این مرحله برای وی از بطن مادر شروع میشود. چون هنوز طفل در رحم مادر است که سر و صداهای بیرونی را احساس و حتا درک میکند. به طور مثال زمان که کودک لگد میزند و پدر دست نوازش روی شکم مادر کشیده و با کودک خویش حرف محبت میزند، کودک خود را رام و آرام میگیرد، گویا میخواهد این نوازش را به شکل کامل به خود جذب کرده و مستفید شود.
تخریبکاری نقطه آخر و اتمام ندارد و تا پس از مرگ شخص با گفتار و کردار و به طور مستقیم و غیر مستقیم و از طرف خویشان و بیگانگان بر دیگران روا شمرده میشوند.
این خرابکاریها که مملو از بیپروایی بزرگان میباشد در عرصههای مختلف دیده میشود که درین جا طور مؤجز و شمارهوار چند مصداق آن را که در مورد کودکان افغانی دیده میشود، بیان میکنیم.
1. یک نمونه آن زمان است که بزرگان خانواده سلام دادن از طرف کودکان به بزرگان را بر ایشان تحمیل میکنند و اگر کودک به بزرگ سلام ندهد، وی نیز به کودک سلام نمیدهد و درین حالت در مورد طفل کینه به دل میگیرند و وی را بیادب میپندارند. در حال که پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) صرفنظر از سن و سال و کوچکی و بزرگی شخص مقابل، در ادای سلام از همه پیشی میگرفت و ثواب و حسنه نخستین را از آن خود میکرد و ما نیز بایست به پیروی از آن گرانقدر به کودکان سلام بدهیم تا بدین وسیله باعث شویم که ایشان نیز احساس کنند که دارای شخصیت بوده و برای شخص مقابل خود دارای اهمیت استند. این گونه یاد دادن و آموزشدهی به کودک به معنای تدریس غیر مستقیم است.
تدریس مستقیم این است که مدرس به شاگرد بگوید که: «سلام بده»؛ ولی تدریس غیر مستقیم این است که استاد یک عمل را انجام بدهد، بدون این که به شاگرد بگوید و بدین وسیله الگوی شاگرد قرار بگیرد و این همان شیوهی عالی است که لقمان حکیم آن را به فرزند خویش آموزش داده بود و این درس ایشان تحت عنوان «صد پند سودمند لقمان حکیم» در کتاب «پنج گنج» منقول است که به فرزند خویش گفته بودند: «هر چه از پند و نصیحت گویی، نخست خود به آن عمل بکن». پس اگر استاد یا همانا اعضای خانواده، که همهی ایشان نقش استاد را به کوچکتران از خود بازی میکنند، در ادای سلام به سایرین به شمول کودکان سبقت جسته باشند، به یقین که به کودک به طور غیر مستقیم درس سبقت جویی در سلام دادن، دادهاند و به این طریق سنت پیشوای اسلام و سرور کاینات و سایر بزرگان دین مبین اسلام را هم به جا آوردهاند.
2. دیگر این که دیده میشود بزرگان خانواده بر اطفال خود بوسیدن دستان بزرگان را تحمیل میکنند و این عمل را برای طفل نشانهی احترام کردن وی به بزرگ مینمایانند. در حال که احترام امر درونی است که از قلب و ذهن انسان سرچشمه میگیرد و پس از این است که حالت درونی، شکل بیرونی به خود گرفته و به صورت محسوس تبارز میکند. به ویژه زمان که شخص الف، شخص ب را دوست داشته و به وی علاقهی قلبی داشته باشد و یا در ذهن نسبت منزلت و جایگاه آن شخص و یا موفقیتها، دستآوردها و زحمات شخص مذکور سر تعظیم فرو داشته باشد، حتمن به وی احترام میگذارد ولی به طور ویدا اتفاق میافتد که شخص ب از طرف الف مورد دستبوسی قرار بگیرد در حال که الف برای شخص ب در قلب صمیمیت ندارد و ب نیز حایز هیچ جایگاه و منزلت که نشانگر حسنات وی باشد، نباشد. پس میتوان گفت، احترام شدن شخص ب به دست خود وی است. بدین معنا که شخص ب همین که دارای گفتار و کردار نیک بوده و حسن سابقه در کارنامه داشته باشد، خود به خود از سوی سایرین مورد حرمت قرار میگیرد، بدون این که به سایرین در مورد چگونگی ادای احترام به ب گفته شده باشد، چون حسنات ما همان صیاد استند که سعدی شیرازی، آن شاعر بزرگ پیرامون آن چنین گفته است:
خُلق خوش خَلق را شکار کند
عقل بهتر ازین چه کار کند
3. جنگ انداختن دو طفل مثلن پسران دو برادر، مورد دیگر است که میان خانوادهها دیده میشود. بزرگان به جای این که بین دو طفل مجلس مشاعره و یا مسابقه پرسش و پاسخ برگذار بکنند، ایشان را در بین خود به جنگیدن ترغیب میکنند و حین که اطفال به رزمیدن مشغول استند، کلانها خنده کنان صدا میکنند که: «آفرین بچیم بزن» و بعدا در یادآوری از جنگ ایشان میگویند: «بچه من نام خدا خوب مثل سگ بالای بچه کاکای خود توپ میکرد» و این را مایه مباحات خود میدانند. غافل از این که جنگیدن همان آفت است که کشور ما دهها سال شد از آن رنج میبرد. در حال که مسابقه انداختن اطفال در موضوعات تعلیمی و تربیتی برعکس حالت پیشین، میتواند تراوشهای ذهنی کودک را رشد بهتر داده و وی را به سوی عالم و دانا شدن رهنمون گردد. وطن ما امروز به جای تبهکار، به سازنده و سازندگی محتاج است. سالها شد که پدران من و تو آستین بر زده و کمر بستهاند تا کشور را نابود بکنند و بر این تلاش خود موفق نیز شدهاند، حالا دیگر نیاز داریم تا ما و نسلهای پسین ما، برای ساخت و ساز این پیکر دردمند از بهترین تلاشهای خود استفاده بکنیم.
4. همچنین از این همه جنگهای بیپایان و اضرار انواع و اقسام اسلحه که ملت ما را به خاک و خون کشاند و دار و ندار را به خاک یکسان کرد، تا هنوز نیاموختیم که خریدن اسلحهی بازیچه به اطفال از قبیل تفنگ، تفنگچه و شمشیر چه آثار مخرب روانی و تربیتی داشته میتواند ولی باز هم با این عمل خود، طفل را مشتاق جنگ و کشت و خون میسازند، به جای این که برای وی کتابهای مُصَور و داستانهای آموزنده که خیلی ارزان و مفید حال شان بوده میتواند، باید خریداری شده و به دسترس این اطفال گذاشته شود.
5. مورد دیگر که بارها در خانوادههای مختلف شنیده شده است، این که به کودکان دشنامهای متعدد را میآموزانند و در مقابل مهمانها به کودکان دستور میدهند که دشنامهای آموختهی خویش را به زبان بیاورند و بدین طریق نشستی خنده و خوشحالی را برپا میکنند. بی تفاوت به این که اینها، این گونه انرژی اطفال را به جای آموختن کلمات خوب از قبیل اسما الحسنی به هدر دادهاند و وقت خود و وقت طفل را تلف کردهاند. همان وقت باارزش را ضایع کردهاند که خداوند به دلیل اهمیت والای آن، در سوره ۱۰۳ قرآن کریم به آن سوگند یاد کرده و گفته است «والعصر». خداوند به هیچ چیز سوگند یاد نمیکند، مگر این که آن چیز از اهمیت بالای برخوردار باشد و وقت نیز همان چیزها است.
6. درد دیگر که باید به آن اشاره کرد، عبارت است از گذاشتن القاب توهین آمیز بالای اطفال و صدا کردن آنها به همان القاب. بارها دیده شده است که بزرگان، اطفال را به واژههای از قبیل سیاهگک، بی دندان، شاشوک، گوزوک،... خطاب کردهاند. این عمل بزرگان باعث میشود که سایر اطفال همان خانه طفل مذکور را با تقلید از بزرگان به همان نامهای پست صدا بکنند و وی را مسخره کنند و به همین سان در کوچه و میان همسایگان نیز شناخته شوند. این کار سبب میشود تا طفل خود را بیشخصیت احساس کرده و از نظر روحی و روانی احساس کمی و کمبودی در وی ایجاد شده و در مقابل دیگران کینهخو بگردد.
7. مسئله دیگر که شایسته ذکر است، این که بزرگان خانواده حتا زمان که از دست و پا نیفتاده و صحتمند باشند، اطفال را مکلف میسازند تا برای ایشان پیش از غذا آفتابه و لگن با آب برای دستشویی بیاورند. این تحمیل تا جای است که اکثر اطفال از شستن دستان بزرگان متنفر و گریزان میباشند. مثلن دیده میشود که خواهر کوچک خانواده این عمل را بالای برادر کوچک تحمیل میکند تا خود از این مسوولیت راحت شده و فرار بکند و برادر کوچک نیز با بارها دلیل سعی در شانه خالی کردن ازین کار میداشته باشد. در حال که طبق «اصل شخصی بودن مسوولیتها» که یک اصل دینی، حقوقی و اخلاقی است، هر کس خودش مسوول اجرای تکالیف خود است، حتا اگر این شخص پدر خانواده باشد. بدین معنا که پدر خانواده خود باید از جا بلند شده و دستان خود را بشوید تا بدین وسیله به فرزندان الگوی خودکفایی شوند، ایشان را فعال تربیت کرده و نیز ایشان بدانند تا هرگز باردوش دیگران نباشند. درست است که پدر خانواده خسته از کار و وظیفه به منزل بر میگردد، ولی این بدان معنا نیست که دیگران در خانه هیچ مصروفیت نداشتهاند و همه اعضای خانواده تمام روز آسوده و استراحت بودهاند. در نبود پدر همه اعضای خانواده کار و مشغلههای مختص به خود و یک گوشه از تکالیف مشترک خانواده را به عهده داشتهاند که بدان سبب آن عضو نیز خستگیهای مختص به خود را داشته است. پس بزرگان خانواده درین مورد بیدرک نباشند و هر کس تا میتواند، کارهای خود را به دوش بگیرد.
پیرامون باردوشی والدین بر فرزندان این مورد را نیز باید افزود که در برخ خانوادهها، پدر خانواده صبح پس از خواب بستر خود را گسترده رها میکند و شب نیز به فرزندان دستور میدهد که بستر وی را بگسترانند و بدین وسیله برای فرزندان الگوی تنبلی واقع میشوند. در حال که پدر و مادر خود باید بستر خود را جمع و جور کرده و یا بگسترانند تا بدین طریق به اولاد الگوی نظم، انضباط و سلیقه واقع شوند.
8. آموزش بد و نادرست دیگر که به فرزندان در خانوادهها داده میشود، عبارت از دروغ گویی به ایشان است. مانند زمان که پدر به وظیفه میرود و طفل به خاطر رفتن با پدر و یا مانع شدن پدر از رفتن به وظیفه گریه میکند. درین هنگام پدر و مادر به طور مشترک و به شکل همدست به طفل میگویند که پدر به تشناب میرود. زمان که آن طفل بزرگ میشود، او هم این دروغ را به فرزندان خود در همین قضیه گفته و تکرار میکند. پس دیده میشود که دروغ گویی به ما از اجداد رسیده است و معلوم نیست که چرا یک مشکل را به طریق راست و درست آن حل نکنیم، در صورت که هم قضیه با درستی و راستی قابل حل باشد و هم دروغ گویی امر غلط و مذموم از نظر تربیتی، اخلاقی و دینی باشد. خیلی دیده شده است که خانوادههای هم وجود دارند که به فرزندان شان دروغ نمیگویند و قناعت ایشان را با حرف راست و حقیقت جلب میکنند و به ایشان بدین وسیله راست گویی و صداقت را درس میدهند.
9. مورد دیگر که خانوادهها در راستای تربیت فرزندان شان باید مراعات بکنند، ولی نمیکنند، این است که، بزرگان خانواده جهت چند لحظه شادی کاذب از طریق رادیو، تلویزیون و موبایلهای شان آهنگهای را با صدای بلند میشنوند که فقط شعرهای تحریک کننده و مست کننده دارند که شنیدن آنها انسان را از نگاه جنسی تحریک کرده و این آهنگها میتواند در کنار سایر عوامل، یکی از عوامل بلوغ زودرس باشد که برعلاوه تاوانهای بلوغ زودرس از قبیل قدکوتاهی نسلهای امروزی، عقبمانی تحصیلی، درخواست ازدواج نابهنگام وغیره، به طور مستقیم میتواند اطفال را متوجه جنس مخالف و اعضای لذت بخش وجود آنان از قبیل لب، زبان،... بسازد و به انحطاط اخلاقی مبتلا شوند. لذا ضمن توصیه به بزرگان که نباید چنین آهنگهای مزخرف، مستهجن و بدمفهوم را بشنوند، در راستای جلوگیری از انحطاط اخلاقی فرزندان و اولاد وطن سخت کوشا و مدبر باشند. همچنین باید گفته شود که این صداهای بلند سبب ایجاد آلودگی صوتی نیز میشوند که برعلاوه این که امروزه این آلودگی صوتی از جمله دروس مربوط به انجنیری محیط زیست است، در سایر رشتهها از قبیل حقوق و روان شناسی طی مضمون حقوق محیط زیست یا محیط زیست تدریس میشوند که خطرات و زیانهای این آلودگیها را به صحت روانی افراد مورد بحث قرار میدهد.
10. مورد دیگر که نباید صورت بگیرد، همانا بوسیدن اطفال از ناحیه دهان و لبها است. این عمل برعلاوهی این که قباحت اخلاقی دارد، از نظر طبی و صحی نیز مضر به حال طفل است. چون انسانها همواره در معرض اجسام و هستیهای مضر از قبیل بیماریها، مکروبها، انتانها، ویروسها و باکتریاها استند که سراسر وجود ما را به شمول لب و دهان دربر گرفتهاند. با بوسیدن لبان طفل از طریق لبها، شخص بوسنده انتقال این اجسام مضر را تسهیل کرده و آنان را در کوتاهترین فاصله به قسمت درونی وجود کودک از قبیل دهن، گلو و معده به جا میگذارد. انسان بزرگ که مقاومت مبارزه به این اجسام را ندارد و همیشه به بیماریهای گوناگون مبتلا میشود، پس چگونه میتوان از یک طفل کوچک که مقاومت کمتر نسبت به شخص بزرگ دارد، انتظار مقاومت در مقابل این همه بیماریهای مهلک را داشت. بنا بر این، توصیه میشود که بزرگان محبت خود را نسبت به اطفال غیر از بوسیدن یعنی به طریق گفتن حرفهای محبت آمیز و گوش دادن به سخنان اطفال،... ظاهر سازند.
11. یکی دگر از موضوعات که در خانهها دیده میشود، بزرگان خانواده برای این که اطفال را مصروف بسازند تا خود شان به سایر کارهای خانه و زندگی رسیدگی بتوانند و یا خود شان از آرام کردن و مصروف ساختن اطفال نجات پیدا بکنند، کودک را در مقابل تلویزیون برای تماشای سریالها و یا کارتون مینشانند. قابل ذکر این که، زمان که بزرگان ما تا امروز در سریالها مواد آموزنده و مفید نیافتهاند، از اطفال چگونه میتوان توقع خراب نشدن از اثر سریالها داشت. یعنی به یقین که اطفال از این سریالها اعمال از قبیل حامله شدن نامشروع، داشتن دوست پسر و دوست دختر، بی حجابی و بدحجابی، غیبت، فنته، کُشت و خون را میآموزند. در مورد کارتونی نیز باید گفت که تمام کارتونیها دارای داستانهای ویژه اطفال نیستند، بلکه در این برنامهها نیز دیده میشود که دو کارتون بوسههای تحریک کننده، خمار شدن برای جنس مخالف، فجور و خیلی موارد متعدد دیگر را به اطفال درس میدهند که همه اینها برخلاف فرهنگ، اخلاق حسنه، نظم عمومی، دین و مذهب ما استند که در سطح بالا توسط دولت و در سطح خانوادهها توسط بزرگان خانواده باید تحریم و بسته شوند.
12. به همین سان دیده میشود که خیلی خانوادهها حوصله فرزندآوری را دارند ولی حوصله تربیت کردن آنها را ندارند و یا هم چگونگی تربیت کردن را نمیدانند و به همین سبب زمان که یک طفل گریه و نارامی میکند، وی را به کودک دیگر که یک مقدار بزرگتر از طفل مذکور است، میسپارند تا وی همان خواهر یا برادر کوچکتر خود را آرام بکند و به خاطر که از سر و صدای این اطفال راحت بمانند، آنها را به کوچه میفرستند تا همان جا مشغول باشند. بی تفاوت به این که آن کودکان در کوچه با چگونه آب، هوا و کثافت مشغول استند. چون دیده میشود، زمان که نان این اطفال در روی خاک کوچه میفتد، آن را بلند کرده و دوباره میخورند و یا زمان که بازیچه آنها در جوی میفتد، آن را از جوی خارج کرده و دوباره به بازی خود ادامه میدهند. و نیز بی تفاوت به این که این اطفال در کوچه با چگونه مردم سردچار استند و از آنها چه میآموزند و چگونه از این اطفال سوءاستفاده میشود. این سوءاستفادهها انواع و اقسام مختلف دارد. به طور مثال این کودکان در معرض تماسها و لمسهای نامشروع مردم کوچه قرار میگیرند و یا این افراد از کودکان در تعداد افراد خانواده و ساعات رفت و آمد و حاضری بزرگان در خانه معلومات میگیرند تا طبق آن برای دزدی و اختطاف خویش برنامه ریزی مناسبتر بتوانند.
13. مورد دیگر که باید خاطر نشان کرد، در برخ خانوادهها دیده میشود که آلت تناسلی طفل پسر را لمس کرده و نام آن را میگیرند و یا از او میپرسند که این چه چیز است که تو داری و روی آلت تناسلی وی نامهای متفاوت میگذارند و یا تنبان او را از وجود او خارج میکنند تا وی برهنه شده و با دیدن وجود او زمینه ساعت تیری، خنده و تبصره بزرگان میسر شود. بی خیال از این که طفل چقدر احساس خرد شدن شخصیت، پستی، ناتوانی، حقارت، بی دفاع بودن و ناچاری میکند. حتا زمان که طفل در مقابل این عمل بزرگان گریه میکند، برای دفاع از وی مفید واقع نمیشود و بدتر از این، این که گاهی دیده میشود این عمل در مقابل چشمان والدین آن طفل صورت میگیرد ولی آنها نیز به داد کودک نمیرسند و مانع این عمل نمیشوند، بلکه در جمع با دیگران یکجا خندیده و احساس خوشی میکنند. دلیل آن میتواند این باشد که این گونه والدین یا خود تربیت مطلوب را ندارند و یا گاهی در موقعیت چنان یک طفل قرار نگرفتهاند و حتا نخوانستهاند و یا نتوانستهاند که خود را در موقعیت آن کودک تصور بکنند و ببینند که بیآبرو شدن چه درد دارد و یا نخواستهاند که عامل این عمل را خفه و ناراحت بسازند.
درسخن پایانی باید گفت، اطفال همانا چوب تازه و تر استند که هر طرف باغبان آنها را دور بدهد، همان طرف دور خورده و به پختگی میرسند و زمان که به همان طرف مطلوب باغبان مستحکم و قوی شدند، دیگر دور خوردن دوباره ایشان به صراط مستقیم ناممکن میشود. در مثال و بیان دیگر میتوان گفت، اطفال گِل استند که در قالب توسط خشتمال ریخته شوند، همان شکل را به خود میگیرند. بنا بر این بزرگان خانواده نهایت سعی خود را باید در راستای تربیت درست اطفال مبذول بدارند تا ایشان به سمت نادرست دَور داده نشوند و در قالبهای غلط ریخته نشوند و در نهایت به جامعه به جای انسانهای ایدهآل، وحشیهای درنده تقدیم نشود که مصداق این وحشیها در جامعه امروزی ما به وفور دیده میشود. پس برای موفقیت درین راستا برای والدین توصیه میشود که در تعداد فرزندان شان توجه کامل داشته باشند. یعنی به همان تعداد فرزندآوری بکنند که به تربیت سالم، همه جانبه و مطابق موازین و اصول دینی آنها رسیدگی بتوانند. چون درست است که رسول خدا (ص) گفته که در روز قیامت به تعداد امت خود افتخار میکند، ولی این یک امر طبیعی و مسلم است که آن پیامبر گرامی (ص) هرگز به کثرت لندهغران، لاابالیها و لگام گسیختهها افتخار نمیکند، بلکه بر کیفیت نسبت به کمیت افتخار میکند و این امر از آیات و روایات متعدد و متفاوت مستنبط است.
لینک این مقاله در «روزنامه صبح کابل»
https://subhekabul.com/%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87/untold-stories-of-raising-children-in-afghan-families/?fbclid=IwAR1l5WfB5oWGunXoRV-0ADObDoKv33zRWdis1k618TIygEQBnUnSrX828_U
صفحه فیسبوک مربوط به عکاسی از همین نویسنده
https://www.facebook.com/PhotographyMuhammadZai
صفحه تویتر همین نویسنده، برای دستیافتن به لینک سایر نوشتهها و مقالههای وی که در دیگر رسانهها به نشر رسیدهاند
https://twitter.com/Mohamma06817432
صفحه لینکدن همین نویسنده، برای اطلاع از سایر سویه تعلیمی، تحصیلی و تجربه و سابقه کاری وی
https://www.linkedin.com/in/mohammad-mustafa-muhammadyar-16099b177/